تجاوز به دختر ۱۶ ساله در خانه مجردی دوستش!
تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۱۸۸۹۵
روزنامه خراسان نوشت: دختر ۱۶ ساله که فریب دوستش را خورده بود در خانه مجردی به او تجاوز شد.
دختر نوجوان میگوید: آن پسر به من گل داد که بکشم. من که تا به حال حتی سیگار هم نکشیده بودم، حالم بد شد و او با مهربانی زیاد کمک کرد که حالم بهتر شود و همان شب در حالی که من اوضاع روانی خوبی نداشتم، به من تجاوز کرد…
ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این ۱۶ سال حس نکردم… تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود… دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این جملات دختر ۱۶سالهای است که برای فرار از زورگوییهای مادرش در دام دوستان ناباب گرفتار شده و سایه سرنوشت سیاه روی سرش افتاده است.
در ابتدای ورود و در هنگام معرفی خود دائماً خمیازه میکشید و خود را به بیتفاوتی کامل زده بود که با چشمغرههای مادر کمی خود را جمع و جور کرد.
ولی باز هم سعی داشت با رفتارهایش این بیتفاوتی و نارضایتی از آمدن به مشاوره را در حرکاتش نشان دهد؛ بنابراین مادر شروع به صحبت کرد؛ دختر من ۳ ماه پیش حدود ۸ روز از خانه فرار کرد و با پیگیریهای آگاهی در محلهای دور از محل سکونتمان در یک خانه فساد پیدا شد.
از آن روز به بعد اجازه رفتن به مدرسه و داشتن موبایل را به او ندادهام. او از اعتماد من و پدرش سوءاستفاده کرد و آبروی ما را برد.
ما خانواده آبرومندی هستیم. شوهرم ۲۵ سال در یک کارخانه ریسندگی کار کرد و پول حلال آورد. نمیدانم این بچه چرا این کار را با ما کرد.
گلایههای دختر ۱۶ سالهبعد از حرفهای این مادر، از آنجایی که دختر نوجوان بهخاطر حضور مادرش نگرانی در چهرهاش موج میزد، از مادر خواسته شد دخترش را تنها بگذارد.
نگین نفس راحتی کشید و با صدای لرزان گفت: وقتی که کلاس ششم بودم، در مدرسه با دختری به نام سمیرا دوست بودم که آن موقع او کلاس نهم بود.
پدر و مادر سمیرا از هم جدا شده بودند و او با عمه و مادربزرگش زندگی میکرد. او همان موقع با پسری دوست بود و گاهی سیگار میکشید و مادرم که این موضوع را میدانست، حرف زدن با او را قدغن کرده بود، ولی ما، همچنان دور از چشم مادرم با هم دوست بودیم.
این دختر آهی کشید و ادامه داد: سال که تمام شد، سمیرا از آن مدرسه رفت و ما دیگر همدیگر را ندیدیم. چند ماه پیش از طریق اینستاگرام دوباره همدیگر را پیدا کردیم و بسیار مشتاق بودیم که همدیگر را ببینیم؛ مخصوصاً که او میگفت خانهای در محله… اجاره کرده و یک پراید هم دارد. من خیلی تعجب کردم که او ماشین دارد و خیلی دوست داشتم هر طوری شده او را ببینم.
چندین بار با هم قرار گذاشتیم، ولی من نتوانستم سر قرار بروم، چون مادرم خیلی سختگیر بود و من میترسیدم او بفهمد. تا اینکه مادرم عمل جراحی کرد و من کارهای بیرون از خانه را بر عهده گرفتم. یک روز بعد از اینکه برادرم را به مدرسه بردم، دیگر خودم به مدرسه نرفتم. با سمیرا (که از روز قبل هماهنگ کرده بودیم) آمد؛ درست میگفت یک ماشین پراید هم داشت و خودش رانندگی میکرد.
اول رفتیم از دکه سیگارفروشی سیگار خرید و به من هم تعارف کرد. گفتم سیگار نمیکشم و تا ظهر همینطور میگشتیم و خوش میگذراندیم.
ساعت رفتن به خانه بود، ولی من هنوز با سمیرا بودم. دوست نداشتم برگردم، چون از مادرم میترسیدم. این بود که به توصیه سمیرا به خانه او رفتم و موبایلم را هم خاموش کردم.
آن شب سمیرا البته به گفته خودش به افتخار من یک پارتی کوچولو گرفت و دوستانش را که یک پسر و دو دختر بودند، دعوت کرد.
بساط مشروب و گل هم بر پا بود. هر آنچه میدیدم، برایم تازگی داشت، ولی ته دلم خیلی آشوب بود. احساس دوگانهای داشتم؛ هم برای خانوادهام دلم تنگ شده بود و هم خوشحال بودم که در چنین فضایی تنها هستم.
احساساتم را به سمیرا گفتم. او هم گفت بهتر است دیگر خانه نروم و از خاطرات خودش برایم گفت و کمی آرام شدم.
با خودم گفتم چه بهتر، بدون آقا بالا سر با سمیرا زندگی میکنم.
شب بعد سمیرا و دوستانش با هم گل کشیدند و به بهانه خریدن آبمیوه همگی بیرون رفتند و فقط من ماندم و میلاد! میلاد پسری ۲۴ ساله بود و از شب قبل خیلی تو نخ من بود.
وقتی که همه رفتند، به من گل داد که بکشم. من که تا به حال حتی سیگار هم نکشیده بودم، حالم بد شد و میلاد با مهربانی زیاد کمک کرد که حالم بهتر شود و همان شب در حالی که من اوضاع روانی خوبی نداشتم، به من تجاوز کرد…
حدود ۱۲ شب به بعد سمیرا و بقیه آمدند و من با گریه ماجرا را به او گفتم. او هم خیلی خونسرد گفت، حالا مگه چی شده ما با هم دوستیم و باید راحت باشیم… ۵ روز بعد هم به همین منوال گذشت تا اینکه پلیس آگاهی با شکایت والدینم محل اختفای ما را پیدا کردند. در بازجوییها به آنها نگفتم که مورد تجاوز قرار گرفتهام. چند روز پیش به مادرم گفتم که خیلی عصبانی شد و مرا بشدت کتک زد. از رفتارهای مادرم خسته شدهام. از طرفی از بلایی که سرم آمده هم عصبانی هستم. دلم میخواست آغوش مادرم را داشتم تا بتوانم این درد عظیم را تحمل کنم.
نگین در خانوادهای با سبک فرزندپروری مستبدانه یا سختگیرانه رشد کرده است. مادرسالاری و پدر در حاشیه است. کنترلگری حاکم بر خانواده از سوی مادر، باعث فاصله ارتباطی نوجوان و مادر شده است، به گونهای که نوجوان را از فضای خانواده گریزان کرده است. نوجوان دچار خلأ عاطفی شدیدی است. در اتفاق افتاده، نگین به علت تجاوز دچار ptsd شده است که به علت فضای سرد و تهدیدآمیز خانواده نادیده گرفته شده است که میتواند در درازمدت مشکلات حادتری را رقم بزند. دستور و فرمان دادن به فرزندان تا زمانی قابلیت اجرا دارد که فرزندان فضای گرم خانه را لمس کنند.
وقتی محیط خانه گرم و دوستانه و دختر و پسر برای رهایی از این حس کلافهکننده سراغ کسانی خواهند رفت که در ظاهر به آنها مهربانی میکنند و در دل سعی در فریب آنها دارند. آغوش مهربان والدین بویژه مادر در خانه یک امر مهم و ضروری است. تا وقتی که فرزندان این حس را تجربه کنند، هیچگاه به افراد غریبه پناه نخواهند برد. عشقورزی درست به فرزندان را والدین باید بیاموزند. باید پدر و مادرها این مهم را بیاموزند چرا که در فضای بیرون خانه، هستند افرادی که با این ترفند درصدد فریب فرزندان شما هستند.
tags # اخبار حوادث سایر اخبار چرا مردان با نعوظ از خواب بیدار میشوند؟/ زنان هم این تجربه را دارند! (ویدئو + ۱۸) فوران خون از شکم گورخر بعد از دریده شدن توسط پلنگ ! (ویدئو) عجیبترین شغل دنیا؛ مزرعه ترسناک پرورش مارهای غولپیکر! (تصاویر) اسراری درباره مشهورترین و زیباترین زن جهان باستان؛ کلئوپاترا چه شکلی بود؟منبع: زیسان
کلیدواژه: اخبار حوادث دختر ۱۶
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت zisaan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «زیسان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۱۸۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
منافقین تروریست پس از حمله به منزل شهید نوری تاجر و ترور وی منزل مسکونی این شهید را پیش چشمان مادرش به آتش کشیدند. - اخبار رسانه ها -
مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛ ترور یک نوجوان پیش چشمان مادرش و آتش زدن خانه
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، شهید سعید نوری تاجر در سال 1342 در خانوادهای مذهبی متولد شد.
در روزهای انقلاب این شهید در صحنههای مبارزه با رژیم شاه با حضور در راهپیماییها، حمل پلاکاردها و توزیع اعلامیهها مشارکتی فعال شد.
شهید نوری تاجر پس از پیروزی انقلاب علاوه بر فعالیت در سنگر مدرسه و زمینه های هنری و فرهنگی و تبلیغاتی به جهاد سازندگی پیوست و به اتفاق جمعی دیگر از جهادگران عازم روستاهای محروم کردستان شد.
وی پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه جمعی از جهادگران به منظور سمپاشی و ضد عفونی کردن محیط جبهه عازم مناطق عملیاتی شد.
این شهید گرچه از لحاظ جسمی در وضعیتی مناسب به سر میبرد ، اما آنچنان در اشتیاق انجام وظیفه فعال بود که عاقبت در اثر گرمای سوزان بیابان های دشت ذهاب و قصرشیرین با تنی رنجور و تب شدید به وسیله همرزمانش به تهران بازگردانیده شد.
وی پس از بهبودی و گذراندن دوره نقاهت به آرزوی شهادت به جبهه بازگشت.
شهید نوری تاجر گرچه به عنوان شاگرد ممتاز در امتحانات گزینش دانشکده تربیت معلم قبول شده بود اما جبهه را به دانشکده ترجیح داد و به عنوان عضوی از بسیج گاهی به پاسداری از حوالی بیت امام خمینی (ره) مشغول میشد.
روز شهادت
حوالی اذان مغرب در روز بیست و دوم تیر 1361، نزدیک افطار دو نفر از تروریستهای منافق به منزل آنها میروند، سعید در کنار مادرش بر سر سفره افطار در انتظار نوای اذان نشسته بود، زنگ به صدا در آمد و سعید از جا بلند شد و درب را باز کرد و در همان لحظه اول با مشاهده تروریستها به ماهیت آنها و نقشه شومی که در سر داشتند، پی برد و درب را به روی آنها بست.
در این لحظه یکی از تروریستها از فرصت استفاده کرده و پایش را جلوی درب گذاشت و چند تیر به سوی سعید شلیک کرد، سعید با تمام قوا درب را نگه داشت اما به دلیل جراحات وارده و درد و خونریزی با پیکری خون آلود بر زمین افتاد، سپس تروریستها به درون خانه هجوم آورند و پس از بازرسی منزل، خانه را به آتش کشیدند.
مادر سعید سراسیمه پیکر پاک فرزند مجروح را در آغوش کشید و سر وی را بر بالین خود گذاشت، منافقین در همین حال گلولهای به گلوی این شهید شلیک کردند و در حالی که خانه در شعلههای آتش می سوخت، از صحنه فرار کردند.
روایت روزنامه اطلاعات از این جنایت
دو موتور سوار زنگ میزنند و سعید نوری پاسدار بسیجی 19 سالهای که دیری نیست از جبهه آمده است علیرغم همه دقتهای امنیتی که همواره بدان معتقد بود و مراعات میکرد اینبار با اندکی غفلت در را کمی باز میکند.
منافقین لوله اسلحه را از شکاف در به داخل آورده و سعید را به رگبار میبندند. سعید روزه دار بود و با خون خود افطار کرد. آن سوتر مادر مقاوم او بود که همراه کودک یک ساله اش تازه بر سر سفره افطار نشسته بود و منتظر سعید بود و دیگر هیچ کس در خانه نبود. در نیمه باز، صدای شلیک نیز همچنان بلند، شیشهها شکسته، بچه یک ساله با شدت تمام فریاد زنان و پیکر خونین و رشید سعید فرو افتاده بر خاک و چه غریب و چه قهرمان و چه مظلوم. طنین اذان هنوز در فضاست و هوا رو به تاریکی است و سفره افطار همچنان گسترده و منافق تروریست اتاقها و کمدها را میچرخد که بقیه کجایند؟ غریبانهتر از این چگونه ممکن است؟ خانه را به آتش میکشند و در آخرین لحظات مغز سعید را با تیر خلاص میکوبند و میگریزند و این فاجعه پیش چشمان مادری رخ میدهد که پیکر پر خون فرزندش را در آغوش کشیده است و آنها با قساوت یک جلاد خود فروخته مسخ شده حتی همین صحنه را نیز میبینند و بازهم از سعید نمیگذرند و تیری دیگر به او شلیک میکنند.
منبع: میزان
انتهای پیام/